یه روزِ بد
الهس بمیرم برات عشق مادر.گل یاس من ....انقده امروز روز بدی بود طبق معمول که لباس باباییو اتو کردم تو هی اومدی پیش اتو و خنده خنده میزدی و میگفتی اوفه اوفه .نمیدونستم داری منو گول میزنی .... لباس باباییو اتو کردم و اتو رو از سیم کشیدم و روز میز گزاشتم و با هم اومدیم تو اشپزخونه ..یهو مث فشنگ رفتی ...نگو رفتی سر اتو و اتو رو کشوندی پایین و خورده یه دستت الهی بمیرم مادر شانس اوردیم رو حالت اسانسوری بوده اگر نبود کل کف اتو رو دستای نازت میخورده ...وای خداااا اولش دستت قرمز شد و سریع ارد خنک و سفیده تخم مرغ گزاشتم رو دستات .اما حالا که 2 ساعته گزتشه یه تاوللللل بزرگگگگگگ زده وای خدای من منتظرم بابایی بیاد ببرمت بیمارستان ببینم...
نویسنده :
مامان دخترا
13:48